<body>

سرشک

وقتی که خود را باز یافتم، دیدم تمام جاده ها از من آغاز میشوند. 

Monday, August 25, 2003

10:27 AM -

چرا وبلاگ نویسی؟ یا درآمدی بر مانیفست من

میخواهی باشی...میخواهی بمانی...میخواهی نه در یادها نه در دلها نه در سرها بلکه میخواهی در ذره ذره دنیا ...نه، ذره ذره وجود...نه، ذره ذره هستی نفوذ کنی...رها شوی از نماندن...بمانی...بمانی...جايی که ماندنی نیست...جايی كه شواهد ميگويند : مرگ...مرگ...میخواهی بمانی.
از پوسيدن اما ميهراسی...از چركمال شدن ذهنت ميترسی...از روزمره گی...از روز مرگی...از باتلاق شدن.
تقلا میکنی...جان میکنی...پوست میاندازی...میروی...اما میمانی. جالب است...میخواهی هم نمانی و هم بمانی.ساكن شوی اما نپوسی.بميری اما جاری باشی.موج باشی اما تكان نخوری.
پس خلق میکنی...چیزی...جايی...کسی. هر جا كه ميروی چيزی مثل خود را باقی ميگذاری...كسی مثل خودت ميسازی...خود را تكثير ميكنی...با تمام خطاها و تمام اشتباهات ذهنت...خودت را زياد ميكنی...در مكان و زمان تكرار ميشوی...تكرار ميشوی...تكرار ميشوی.
خلق ميكنی.هر چیزی اما نه. آن چه محتوم است و باید خلق شود.باید. تو باید خلقش کنی...تو...من...ما. چیزی بیشتر از این معنی دارد؟؟ تو هر چه میخواهی خلق میکنی...هر چه ؟؟؟...میروی اما او میماند...دائم با تو در ارتباط...دائم از تو میگیرد حیات...دائم تو را می آورد به ياد. تو که برمیگردی به تولبخند میزند. باور کرده ام هیچ چیز به اندازه خلق کردن لذت ندارد.هیچ چیز.هیچ چیز.هیچ چیز.
خدا هم از هيچ چيز به اندازه خلق انسان لذت نبرد و نيز بعد از آن مطرح كردن انسان. مخلوق، خلق ميشود تا هم خلق شده باشد و هم مطرح.
وبلاگ مخلوق من است. راه نجات؟راه فرار؟محلی برای گله زاری؟جايی برای بيان خاطرات؟مكانی برای بيان عقدهای سكسی؟... نه. فقط مخلوق من است. دوستش دارم و اگر حوصله كنم ميپرورانمش تا چه باشد و چه شود.

| Permanent Link

© Sereshk 2005 - Powered for Blogger by Blogger Templates