گوزيدن با سر!
1- روزنامهي مجعول و دروغپرداز کيهان سرمقالهاي را روز سهشنبه 20 آذر 86 به قلم استاد دروغ و تهمت (شريعتمداري) چاپ کرد که ميتوان گفت در نوع خود حاوي تمام انواع تهمتها و دروغپردازيها و مظلومنماييهاي متعارف کيهان بود. اصولاً تمام نوشتههاي شريعتمداري همين طور اند. في حد ذاته اين نوشته ارزش نقد چنداني براي من نداشت تا اينکه در آن نام کسي را خواندم که برايم عزيز و دوستداشتني و بسيار محترم بود: غلامحسين ساعدي! بله! کيهان در آن سرمقاله آسمان و ريسمان ناجوري بافته و کل تاريخ را به گونهاي وارونه کرده که آدم توهم ميکند که شايد در سرزميني ديگر و زمان و روزگاران ديگري ميزيسته که آن همه وقايع را به تازگي ميبيند و ميشنود. در آن سرمقاله طبق معمول شريعتمداري فلکهي گه مغز خود را باز کرده و به زمين و زمان تهمت جاسوسي و خيانت زده که يکي از آنها دکتر غلامحسين ساعدي است. نام ايشان دو بار در نوشته ظاهر شده و همين باعث خشم بيش از اندازهي من شد. نکتهي اساسي دروغپردازي و جعل تاريخ توسط کيهان در اين است که مينويسد:
«...نگاهي به برخي از روزنامه هاي زنجيره اي دوران اصلاحات بيندازيد. رد پاي بسياري از عوامل آمريكا در فاز نظامي را به وضوح مي بينيد، تروريست هاي آدمكش و مزدوران ارتش بعث، حالا در لباس دموكرات و آزاديخواه و ضد خشونت! به ميدان آمده اند، منوچهر هزارخاني، بابك اميرخسروي، محسن حيدريان، باقرزاده، فريدون گيلاني، ميرزاآقا عسكر ماني، غلامحسين ساعدي، نجف دريابندري،....»
هه!هه! هه! بعله! يعني شريعتمداري حتي به روي خودش هم نياورده که غلامحسين ساعدي سال 1364 فوت کرده و آن موقع که وي درباره سياست, دربارهي تاريخ مشروطه, دربارهي سلطهي امپراتوري امپرياليسم, دربارهي فقر و جهل و دستنگي و دلتنگي مردم مينوشته و بسياري از آنها را در مطب خود به رايگان معاينه ميکرده و پول دارو آنها را نيز ميپرداخته, جناب شريعتمداري در پشت پدرش هم نبوده هنوز(البته معلوم نيست کدام پدرش)! يعني آن موقع همين شريعتمداري ابله و مريدان و دار و دستهاش هنوز نميدانستند که دولت چيست و اصلاحات چيست تا بخواهند ننگ آن را بر سر نام کسي بزند که (به نظر خيلي از اهل فن) بزرگترين نمايشنامهنويس معاصر ايران است و هنوز که نوشتههايش را ميخواني درد مستقيم و مهلکي تمام جانت را فرا ميگيرد: درد جهل و فقر مردم اين سرزمين! عزیزی که با زبان و روایت بینظیر خود بسیار از تاریکیهای تاریخ معاصر را با تکیه بر روشنایی انسانی خویش روشن کرد. بزرگی که از درد مردم, درد میکشید.
آقاي شريعتمداري! اگر حرامزاده هستي, اگر دروغ و تهمت جز لاينفک زبانات است, اگر مادرت ادب و فرهنگ یادت نداده, اگر تاريخ را وارونه به حلق انتران مريد و کشته و مردهات ميکني, اگر به گوزین با سر علاقهمندی, بدان که جوابي در خور هم وجود دارد تا بر سرت کوفته شود!
«...نگاهي به برخي از روزنامه هاي زنجيره اي دوران اصلاحات بيندازيد. رد پاي بسياري از عوامل آمريكا در فاز نظامي را به وضوح مي بينيد، تروريست هاي آدمكش و مزدوران ارتش بعث، حالا در لباس دموكرات و آزاديخواه و ضد خشونت! به ميدان آمده اند، منوچهر هزارخاني، بابك اميرخسروي، محسن حيدريان، باقرزاده، فريدون گيلاني، ميرزاآقا عسكر ماني، غلامحسين ساعدي، نجف دريابندري،....»
هه!هه! هه! بعله! يعني شريعتمداري حتي به روي خودش هم نياورده که غلامحسين ساعدي سال 1364 فوت کرده و آن موقع که وي درباره سياست, دربارهي تاريخ مشروطه, دربارهي سلطهي امپراتوري امپرياليسم, دربارهي فقر و جهل و دستنگي و دلتنگي مردم مينوشته و بسياري از آنها را در مطب خود به رايگان معاينه ميکرده و پول دارو آنها را نيز ميپرداخته, جناب شريعتمداري در پشت پدرش هم نبوده هنوز(البته معلوم نيست کدام پدرش)! يعني آن موقع همين شريعتمداري ابله و مريدان و دار و دستهاش هنوز نميدانستند که دولت چيست و اصلاحات چيست تا بخواهند ننگ آن را بر سر نام کسي بزند که (به نظر خيلي از اهل فن) بزرگترين نمايشنامهنويس معاصر ايران است و هنوز که نوشتههايش را ميخواني درد مستقيم و مهلکي تمام جانت را فرا ميگيرد: درد جهل و فقر مردم اين سرزمين! عزیزی که با زبان و روایت بینظیر خود بسیار از تاریکیهای تاریخ معاصر را با تکیه بر روشنایی انسانی خویش روشن کرد. بزرگی که از درد مردم, درد میکشید.
آقاي شريعتمداري! اگر حرامزاده هستي, اگر دروغ و تهمت جز لاينفک زبانات است, اگر مادرت ادب و فرهنگ یادت نداده, اگر تاريخ را وارونه به حلق انتران مريد و کشته و مردهات ميکني, اگر به گوزین با سر علاقهمندی, بدان که جوابي در خور هم وجود دارد تا بر سرت کوفته شود!
2- خوب شد که ديکتاتوري چاوس (يا چاوز؟!) راي نياورد و مردم توانستند از به وجود آمدن قانوني يک ديکتاتوري جلوگيري کنند. علاوه بر تبريک به مردم دموکرات آن سرزمين بدبخت و فقير, يک بيلاخ بزرگ و آبدار هم حوالهي کيهان و عليالخصوص شريعتمداري ميکنم که اين همه قبل از انتخابات آويزان کير و خايهي چاوز بودند و حالا چيزي براي گفتن (و البته برای مالاندن) ندارند!
3- گويا چين در زمانهي امروز به نوعي در حال جايگزين شدن با روسيهي تزاري دوران قاجار است: امتيازات ريز و درشتي که مخفيانه يا آشکاري بواسطهي قراردادهاي جديدي به آنها ميدهيم, بعيد ميدانم که ننگشان از گلستان و ترکمنچاي کمتر باشد...متاسفانه وطن عزيزم را ميبينم که هر کوننشور عوضياي با خيانت اين دولتمردان کثافت به غارت ميبرند....اي دريغ!
Labels: politics