توحش قانوني
آنچه كه اين روزها از اخبار مشخص است وجود توحش و خشونت بسيار زياد عليه اقشار خاصي از جامعه است. سر گرز اين خشونت و توحش ملاج چند قشر را بيشتر از همه هدف ضربههاي مرگآور قرار داده است: 1- دانشجويان، 2- بانوان، 3- معلمان و 4- كارگران. در مورد معلمان ميتوان اينطور گفت كه به هدف استيضاح محمود فرشيدي (وزير آموزش و پرورش كابينهي احمدي نژاد) و براي بيان خواستههاي كمينهي خود، معلمان بسياري اعتراض و اعتصاب كردند كه قبل از استيضاح تعدادي دستگير شدند و بسياري نيز با حملهي نيروهاي دولتي (بيشتر نيروي انتظامي) آسيبهاي فيزيكي ديدند. پس از بينتيجه ماندن استيضاح كه با ترفندهاي هيات رييسه و در راس آنها باهنر، و نيز با حمايتهاي عوامفريبانهي احمدينژاد محقق شد، فرشيدي با نيروهاي دستنشانده اش كه وزارتخانه را قرق خود كرده اند به شكار معلمان معترض پرداخته و انتقامگيري را از فرداي جلسهي استيضاح شروع كردند.
در مورد بانوان وضع اندكي متفاوت است: بانوان كشور تقريباً هيچ صنف مشخص و معيني را تشكيل نميدهند، يا به بيان ديگر "زن بودن" يك حرفه نيست و همين امر سبب ميشود تمام فعاليتها در اين زمينه اگر پراكنده و غير منسجم نباشد (كه هست) به راحتي و به بهانهي "غير قانوني" بودن محو شود. در اين زمينه استفاده از نيروهاي زن پليس (كه اكثراً افرادي قلچماغ و بي منطق و عقدهاي هستند) به راحتي دهان تمام معترضان به خشونت عليه زنان را بسته است هر چند كه اين امر بهانهاي بيش نبود. به هر حال وقايع اخير در نوع برخورد با بانوان معموليِ شهروند كه "بايد" از حقوق شهروندي برخوردار باشند و به خاطر مسالهي حجاب به دردسر نيافتند نشان داد كه نيروي انتظامي كه به نظر من بيشتر يك وسيله است (يك وسيلهي قانوني براي قانوني كردن توحش و تجاوز) از هيچ خشونت و توحشي ابا ندارد، حتي در مورد مادر و فرزند! البته اين چيز جديدي نيست و نمونههايي از آن را در بسيار موارد از انقلاب 57 تا كنون ديدهايم. من حقيقتاً متاسفم از فجايعي كه به نام "امنيت اجتماعي" اتفاق ميافتد: كتك زدن زنان در ميدان هفت تير و ريختن خون افراد بيگناه و بيپناه، تجاوز به دو دختر در مشهد و كرج توسط افراد نيروي انتظامي، ايجاد رعب و وحشت و اندوه در دل شهروندان، و فاسد و فاحشه شمردن همهي دختران و زناني كه حق دارند و ميتوانند در انتخاب حجاب آزاد باشند...من حقيقتاً متاسفم كه چنين توحشي به صورت كاملاً آزاد و قانوني در ايران جريان دارد و بسيار اندوهگينام از اينكه فاشيستها و تجاوزگران و استبدادگراني وجود دارند كه اينها را تشويق و ترويج ميكنند و چونان بيماران ساديست از اين شكنجهي آشكار و قانوني و وحشيانه لذت ميبرند...من از ايراني بودن خودم متاسفم....
باري، در مورد دانشجويان وضع بسيار ناگوارتر و مضحكتر است: همهي قطعات پازل در حال جور شدن هستند، پازلي كه كليد حل آن اگر انقلاب فرهنگي جديدي نباشد، 18 تير ديگري خواهد بود. در يكي دو ماه اخير سناريوهايي نسبتاً مؤثر بر روي صحنه رفت كه يكي پس از ديگري سبب ايجاد ناامني و تشويش و ترس در دل دانشجويان شده است: ماجراي هاجر سليمي نمين (مربوط به استاد زرين كلك)، چاپ و نشر اكاذيب خندهآور در چهار نشريهي پلي تكنيكي و جلوگيري از راي گيري آزاد انجمن اسلامي در دانشگاه علامه.
نگاه دقيقتر در اين امور نشان ميدهد كه در دو واقعهي اول بسيج مهمترين نقش را در ايجاد شلوغيها بازي ميكرده در حاليكه در واقعهي سوم حراست دانشگاه علامه و در راس آنها، رييس حراست (فتحي) مستقيماً وارد عمل شده و با دزديدن صندوقهاي راي و كتك زدن دانشجويان و ريختن خون چند دختر و پسر دانشجو سعي در ايجاد محيطي كاملاً ترسآور و خفقانزا كرده است. موضوع اين است كه گويا استراتژي بسيج همانطور كه از شعارهاي اخيرشان نيز پيداست مبني بر كنارهگيري از اعمال خشونت است و اين در حالي است كه عدم خشونت با دكترين بسيج تناقضي آشكار دارد. آتش كينه و نفرت و سادو-مازوخيستوارگيِ بسيجيان (و تمام گروههاي فشار) صرفاً با گفتگو و بحث و منطق و قانون فروكش نميشود، چاقو و قمه و چماق و خون ريختن از نان شب هم براي آنها واجبتر است (حتي اگر خون ديگران نشد، خون خودشان). در واقع هيچ اعتقادي از همان ابتداي انقلاب 57 نيز به گفتگو و متعاقباً "حقوق انساني" وجود نداشت و كل استخوانبندي اين نظام بر مبناي كشتن جوانان عزيزي و ميانسالان قويدل و پيران آب ديدهاي بود كه هركدام ميتوانست نمونهاي ممتاز از زندگي اجتماعي و انساني را براي ما به ارمغان بياورند...
حال بسيج تشنگي خود به خون شهروندان و انسانها را به دست نيروي انتظامي و حراست دانشگاه كه قانوني و داراي مجوز براي توحش هستند فرو مينشاند. اين چرخش استراتژي كه البته ريشه در فعاليتها و امور چند سال گذشته دارد، زنگ خطر بسيار آشكار و مهمي است براي انسانهايي كه به آزادي ميانديشند و در راستاي تحقق آن گام برميدارند. بايد توجه داشت كه كشت و كشتار و ضرب و شتم و ريختن آبروي افراد و تجاوز و دزدي اگر قانوني باشد (توسط نهادي دولتي و قانوني انجام شود) به راحتي قابل اعتراض نيست. البته اينها به معني شورشيگري و آنارشيستگري نيست (كه بعضي اوقات تنها راه علاج همينها هستند) بلكه آزادانديشان براي موفقيت در نبرد با اين استراتژي ميتوانند اولاً بايد در حركات و رفتار خود نهايت دقت را به كارگيرند تا كمتر گزك دست اين شحنهها بدهند و ثانياً اگر امكانش وجود داشته باشد از سوراخهاي همان قانون عليه چنين حركتهايي استفاده كنند (هرچند قوانين و ارگان هاي مرتبط با آن در اين حكومت اگر نگويم هرگز، به سختي اجازهي چنين كاري را ميدهد). تمام اين حرفها يعني ما بايد بسيار بسيار هوشيارتر و گوش بزنگتر و تر و فرزتر باشيم و آگاه باشيم كه كوچكترين لغزش ميتواند همان تلنگري باشد كه آنها ميخواهند. مسير مبارزه و اعتراض و اصلاح با دقت و موشكافي دقيقي بايد انتخاب و پي گرفته شود و در برابر اين استراتژي يك ضد-استراتژي قوي و كارآمد بايد اتخاذ شود.
در اينجا لازم ميدانم اشارهاي هم بكنم به اينكه زبان مبارزه، اصلاح، اعتراض يا ... نشانگر حوزهي معنايي آن و نمايشگر ساختار و مفهومهاي موجود در فعاليت ميباشد و براي هر صنف و هر قشر و هر فرد لازم است تا در راستاي فعاليت خود و بنا به نياز عملي و تدابير فكري اين حوزه ايجاد، بسط و گسترش دهد.
هربرت ماركوزه در "رسالهاي در آزادي" دربارهي واژگاني كه دولت آنها را به نام خود سكه زده است سخن ميگويد و از بي مصرفي و بي اعتباري و جعلي بودن اين واژهها براي آنها كه به آزادي ميانديشند (بيشتر چپها) با توصيفي بسيار شيوا و گيرا مطالبي ارزنده نوشته است. براي مثال لغتهاي "اعتراض" و "اعتصاب" و "انقلاب" را در نظر بگيريد كه در اين حكومت استفاده از آنها فقط وقتي مجاز است كه از دهان دولتيها آن هم براي تقبيح و تكريه بيرون بيايد، حال آنكه همين لغات چند دهه قبل معنايي به كلي متفاوت براي همين سردمداران داشت. در اين ميان به نظر ميرسد استفاده از واژههاي "توحش" و "تجاوز" و "زورگويي" و "اراذل و اوباش" و "سادو-مازوخيست" براي اعمال و افراد حراست دانشگاهها و نيروي انتظامي بهتر است از واژگاني اخته و ناكارآمد و دولتي همچون "درگيري"، "بيحرمتي"، "بدرفتاري"، "تندي" "بد سليقگي" و واژگاني از اين دست.
در ضمن در ارتباط با مطالب فوق لينك ميدهم به مطالب زير:
شاهدان ماجرا:
و
توحش نيروي انتظامي در ميدان هفت تير و ريختن خون زنان در ميدان هفت تير تهران:
مهرورزي اراذل اوباش قانوني با اراذل و اوباش غير قانوني
Labels: politics
وزير آموزش و پرورشي كه ماندني كردند اش!
استيضاح محمود فرشيدي، وزير آموزش و پرورش كابينهي احمدي نژاد، بالاخره و با تلاش فراوان هيأت رييسهي مجلس، مخصوصاً باهنر و حداد عادل و كوهكن در پست خود ادامهي كار ميدهد. ذكر چند نكته در مورد اين اتفاق داراي اهميت است:
1- نتيجهي اين معركه نشان داد كه تلاش و فشار نمايندگاني كه يكي از دلايل اصلي موافقتشان با استيضاح، جريان سوالات موهون و توهينآميز به پيامبر اسلام در آزمون حين خدمت فرهنگيان بوده، حتي با همين دستاويز بسيار قوي نيز نتوانستند كاري از پيش ببرند. طبق معمول براي در رفتن از سوال (كه يكي از بهترين و مهمترين استراتژيهاي حل مسأله در دولت مهرورز احمدي نژاد است) نمايندگان موافق استيضاح، كوهكن و احمدي نژاد دست به انجام مقايسه بين دولت فعلي و دولتهاي قبلي زدند و با آوردن آمارهاي بي سر و ته و بدون منبع و مبهم سعي در پوشاندن جرم وزيرشان (بيكفايتي و عدم توجه به مسائل جاري آموزش و پرورش) داشته اند. نكتهي جالب اين است كه كوهكن در دفاع از عملكرد وزير در طرح سوالات تهمتآميز، فرمودهاند كه حساسيت بالاي جناب وزير در برخورد با طراح سوال و عذرخواهي وي از مردم قابل ستايش است و آيا چنين حساسيتي در ساير حوزهها مخصوصاً كتاب و مقالات چاپ شده وجود دارد؟ خوب در واقع پاسخ دادن به اين سوال حكم برداشتن چوب دو سر گه را براي كوهكن و احمدي نژاد دارد، چون در صورت بله گفتن سوال (در حكم دفاع) بي معني و بي كاربرد ميشود و در صورت نه گفتن آن وقت بايد جناب وزير ارشاد استيضاح شود! به هر حال نكتهي بسيار مهم اين است كه آن دسته از مردمي كه حقيقتاً در طرح سوالات تهمتآميز ناراحت شده بودند، با اين جواب كوهكن و احمدينژاد قانع شده اند؟ آيا نارضايتي اعتقادي كه به وجود آمد از بين رفته است؟ من بعيد ميدانم و فكر ميكنم نارضايتي از احمدي نژاد در لايههاي بسيار معتقد جامعه نيز در حال شكل گرفتن است (آن ماجراي ماچ كردن دست خانم معلم كه كيهان آنقدر هم اش زد كه بويش همه جا را پر كرد، يادتان هست...)
2- قشر ناراضي مهمتر و ارزشمندتر خود فرهنگيان ميباشند كه با آن همه اعتراض و تجمع و تحصن و كتك خوردن به هيچ نتيجهاي نرسيدند. بازنشستهها هنوز چشمانتظار دريافت پولي هستند كه روزگاري دراز به صندوق اين وزارتخانه ميريخته اند، معلمان حين خدمت نيز كه از داشتن نظام حقوقي هماهنگ بيبهره اند و هر سال كلي وعده و وعيد پوچ تحويلشان ميشود، صدايشان به جايي نميرسد. در واقع اين صنف مهم و ارزشمند از هرگونه توجهاي بيبهره مانده اند و فداي سياستبازيهاي ناشيانهي احمدي نژاد شده اند. احمدي نژاد نبايد فراموش كند كه هر چند رايهاي جناحي در انتخاب و ماندگاري او بيتاثير نبوده اما اين مردم بودهاند كه او را بر مسند قدرت نشانده اند و اگر ناراضي شوند هم او را از مسند قدرت به زير ميكشند.
3- به طور كلي، به نظر ميرسد كه استيضاح وزيران، نميتواند راهگشاي تعديل و اصلاح و بهسازي سياستهاي ناشيانهي دولت باشد. اما همين امر ميتواند با توجه به خواستگاه استيضاح (كه به هر حال مردم يا صنف خاصي از مردم در آن مشاركتي نه چندان كم دارند) ايجاد افتراق مخصوصاٌ بين دولت و مجلس، و مجلس و هيات رييسه آن كند.
Labels: politics
دربارهي موارد اخيراً پيش آمده (ماجراي هاجر سليمي نمين و چهار نشريهي اميركبير، طرح ارتقاي امنيت اجتماعي، دستگيري موسويان و اعتراضات گسترده و كتكزدن معلمان، گوش ندادن به حرف كارگران، دروغگوييهاي دولت در آمار اقتصادي و تورم و در راس آنها احمدي نژاد) شايد تنها راه درست انديشيدن و قضاوت كردن، بررسي تمام اخبار و نقدها و شايعات و شنيدهها و ديدهها و شعارها باشد و نيز از نزديك ديدن ماجراها. همين امر به سوالات و ترديدهايي منجر ميشود كه ميتواند روشنگر باشد. به نظر نگارنده اين امور چندان بيربط نيستند. هرچند در اينجا، متاسفانه، همت پرداختن به همهي موارد فوق در يكجا نيست.
ابتدا مروري كوتاه بر سير زماني ماجراي هاجر سليمي نمين:
1- ظاهراً اولين اخبار مربوط به "ماجرا"ي هاجر سليمي نمين (بهتر است آن را ماجراي هاجر سليمي نمين بدانيم تا ماجراي استاد زرين كلك، زيرا...) توسط رجا نيوز در روز پنجشنبه 13 ارديبهشت 86 در ساعت 4 و 18 دقيقهي عصر در اينترنت پخش ميشود و اين مصادف با روزي است كه طبق خبر رجا نيوز بيش از 1000 نفر دانشجوي معترض در اعتراض به اقدام استاد زرين كلك در مقابل سردر دانشگاه تهران خواستار برخورد قضايي و اجراي اشد مجازات شدند.
2- خبر رجا نيوز بيان كنندهي اين است كه عصر سه شنبه 11 ارديبهشت، استاد زرين كلك با بيرون كشيدن چند تار موي هاجر سليمي نمين، به او و حجاب و كلاً اسلام و مسلمين هتاكي كرده و بايد مجازت شود.
3- حدود 20 وبلاگ (يا بيشتر؟) كه حلقهاي به نام مجمع وبلاگنويسان مسلمان را تشكيل ميدهند با ايجاد يك سايت ويژهي اعتراض به هتاكي استاد و نيز لينك دادنهاي بسيار فراوان در وبلاگهاي زنجيرهاي و ... تقريبا تمام جستجوي اينترنتي در اين مورد را به خود ختم كردند. اولين سايتها و لينكها در تاريخ 13 ارديبهشت (پنجشنبه) ارائه شد.
4- كيهان در شمارهي 18792 در روز شنبه 15 ارديبهشت (شمارهي 18792) عين خبر را از رجا نيوز نقل ميكند و بيشتر از پيش پياز داغ آن را به طرز مضحكي زياد ميكند. به گزارش اين خبرگزاري كه خود از رجا نيوز خبر را گرفته هاجر سليمي نمين بعد از شوك وارده بي هوش شده و چند ساعت را در بيمارستان گذرانده است!
5- خبري كوتاهي از ايسنا (كوير) در روز شنبه 15 ارديبهشت پخش ميشود (كه البته من نتوانستم آن در سايت خود ايسنا پيدا كنم) مبني بر اينكه استاد زرين كلك از دانشگاه اخراج شده است...
6- از جمله اولين كساني كه به نشر اين اخبار و اين واكنشهاي احمقانه واكنش نشان داد (تا اونجا كه من جستجو كردم) آقاي
مهدي محسني بوده كه به طور پيگير و خيلي جدي مسئله را در
وبلاگ جمهور مورد مداقه قرار داده و از زاواياي ديگر و با در نظر گرفتن اتفاقات اخير به بحث و نقد پرداخته اند. اولين
مطلب ايشون در تاريخ 16 ارديبهشت نوشته شد و به نقل از خودشون منبع اطلاعاتي ايشون هم همون سايت محاكمهي هتاك بود.
8- روزنامهي اعتماد بعد از
كلي تشكر و قدرداني از خود بابت اين همه زحمت براي انتشار اخبار دانشجويي، در شمارهي 1388 به تاريخ چهارشنبه 19 ارديبهشت
نامهاي از جانب هاجر سليمي نمين انتشار ميدهد كه طي آن، وي اظهار ندامت كرده كه نميخواسته چنين جوي عليه زرين كلك راه بيافتد و هيچ نقشي در اين جريانات نداشته و خبر از هيچ چيز هم نداشته...و در شمارهي 1389 به تاريخ پنجشنبه 20 ارديبهشت همان روزنامه
نامهي ديگري از هاجر سليمي نمين انتشار ميدهد مبني بر اين كه نامهي ديروز كذب محض و دروغ بوده و وي از جمله معترضان پر و پا قرص براي محاكمهي استاد زرين كلك است!
حالا طرح چند پيشنهاد، نظريه، سوال، ترديد يا نكتهي شبه-سياسي:
الف- چگونه ميتوان 1000 نفر معترض بسيجي خود-كش (خود-كش را به جاي واژهي استشهادي استفاده ميكنم تا از قداست اسطورهاي و جعلي آن كاسته شود) ظرف يك روز از ماجرا مطلع كرد و قرار تحصن و اعتراض را گذاشت؟ در حاليكه اولين اخبار اينترنتي روز پنجشنبه و درست ساعتي پخش شده است كه اعتراض به پايان رسيده است؟ اين در حالي است كه صاحبان وبلاگهاي زنجيرهايِ نشر خبر اين ماجرا (كه همگي مطلقا با بياني خشونت طلب، كينهاي و بعضاٌ مضحك مينويسند و اكثراً تازه-جواناني خود-كش و ديگر-كش هستند) به اين قضيه افتخار ميكنند كه ميتوانند ظرف دو ساعت هزاران بسيجيِ خود-كش را براي خود و ديگر كشي به صف بكنند آن هم صرفاٌ از طريق اينترنت! نتيجهي مهم اين است كه جريانات بسيار منظم و از پيش-طراحي شدهاي وجود داشته كه به صورت هماهنگ توانسته يك مشت بسيجي را در عرض يك روز و با كلي پلاكارد و شعار روانه دانشگاه تهران كند تا در برابر چيزي اعتراض كنند كه هنوز زبر و زرنگترين و فنيترين آنها هم خبري از آن نداشتند! اين مورد وقتي كاملاً روشن ميشود كه هيچكدام از تازه-جوانان خود-كش بسيجي اصلاً حرفي از حضور خود در آن اعتراض (روز پنجشنبه) نزده اند! در ضمن آقاي وزير منتخب احمدي نژاد نيز بسيار تر و فرز عمل كرده اند كه در تنها روز ميان ماجرا و اخذ تصميم در يك حركت خود-كشانه جمعه خود را حرام كرده و شنبه اول وقت حكم اخراجي استاد زرين كلك را صادر فرموده اند! مرحبا!
ب- چرا هيچ يك از شاهدان ماجرا هيچ چيز واضح و شفافي بيان نكرده است؟ آيا آنها ميترسند؟ آيا نام عباس سليمي نمين كه عموي هاجر سليمي نمين است اين همه ترس ميتواند داشته باشد؟ اما مسئله به همين راحتي نيز نيست. ميتوان حدس زد كه هاجر سليمي نمين تقريباً تنها كاري كه كرده (با توجه به نسبت خانوادگي اش) رفته و با فرد يا افرادي كه ميتوانند اين بلبشو را راه بياندازند اندكي صحبت كرده. با افرادي مثل شريعتمداري، عباس سليمي نمين و كساني كه مطمئناً بسيار خطرناكتر هستند و ما هرگز نام آنها را نخواهيم فهميد. تنها به همين بهانه ميتوان چنين حركاتي را ايجاد كرد كه در دل آن بسيجيهاي خود-كش بيايند و شعار بدهند كه "انقلاب فرهنگي بايد تكرار گردد". اين جريانات مخصوصاً به دنبال جريانات چند روز قبل از آنِ دانشگاه اميركبير ميتواند راهگشاي اين تفكر باشد كه دوباره بيرون انداختن اساتيد محترم و برجسته و مهم و صاحب فكر و هنر و ذوق و انديشه و قلع و قمح دانشجويان خوش-فكر و مبارز و مصلح و انديشمند، كاملاً قانوني شده و از حمايت بي دريغ نهادهاي دولتي و غير دولتي و پليسي و نيروهاي مسلحِ خود-كشِ استبداد گرا برخوردار شود.
ج- مطمئناٌ بين استاد زرين كلك و هاجر سليمي نمين "چيزكي" بوده كه در نهايت با زيركي و فرصتطلبي نيروهاي استبداد گرا تبديل به چنين سر و صدا هايي شود كه بعدها راه براي ويران كردن و گاييدن هرچه انديشه و هنر و ذوق است هموارتر شود. موضوع اين است كه استاد زرين كلك اشتباه كرده: يك اشتباه حقوقي و يك اشتباه تاكتيكي. اشتباه حقوقي ايشان ميتواند اين باشد كه با حقوق يك خانم مسلمان شوخي كردهاند كه اين مورد به نظر من (نه اينكه مهم نباشد در ذات عمل) در برابر بيحرمتيها و جسارتها و فحاشي و زورگوييهاي نيروهاي مسلحِ خود-كش و نيروي حلقه به گوش و چشم-كور انتظامي به زن و دختر و مادر مردم (من، شما، مردم) هيچ نيست. چطور نيروي حلقه به گوش انتظامي با آن عمله و اكرهي عقدهاي و كينهاي و مستبدش ميتواند به مادر و خواهر و همسر من و شما تهمت فاسد بودن بزند و با زور و تهديد و ارعاب همه را مجبور كنند تا زير چادرهاي سياه ماتمزده و زشت خود مخفي كنند و اين هيچ اشكالي ندارد و اينكه به نام "امنيت اجتماعي" و با حمايت مقام رهبري و احمدي نژاد و مجلس دارد "امنيت" را حقنهي مردم ميكند كاملاٌ قانوني و به نفع همه است، اما تا يك استادي به اشتباه يك شوخي نسبتاً ناجور با يك دختر (كه بيشتر از محجبه بودن سياسي و پليسي و اطلاعاتي تشريف دارند) ميكند علم "وا اسلاما" ميافرازند و با چنگ و دندان نشان دادن قصد دارند نه تنها آن استاد كه بسياري ديگر را جر واجر كنند و جريان انقلاب فرهنگي را شديدتر كنند. هر چند كه استاد زرين كلك اشتباه كرده اما به نظر من قابل "معاوضه" (كسي اينجا طلب بخشش نميكند، هرگز) با سر سوزني از استبدادها و هتك حرمتها و زورگوييهاي همانهايي است كه از غم اين "فاجعه"ي مضحك دارند خود-كش ميشوند. اشتباه تاكتيكي استاد كه خود من آن را نميبخشم اين است كه نبايد گزك را دست اين حرامزادهها ميداد. اين اشتباهي جبرانناپذير است كه ضررش بسيار گسترده و فراوان خواهد بود كه همين انقلاب فرهنگي كوچكترين آن خواهد بود. مجال دادن براي اعتراض به نيروهاي خود-كش تحت هر شرايطي اشتباه و نابخشودني است. استاد شما اشتباه كرديد و اميدوارم كه جبران كنيد.
د- نحوهي گسترش اطلاعات و خبرها در اينترنت كه تا اندازهاي يك نقش تعين كننده بر عهده دارد (يا در سالهاي آتي خواهد داشت) نشان از بيعرضگي و سستي و تنبلي ما دارد. وقتي كه نيروهاي خود-كشِ مسلحِ استبداد گرا تا اين حد سريعالعمل و دقيق هستند و با اين گستردگي عمل ميكنند، ما بايد سريعتر و دقيقتر و هماهنگتر عملكنيم. منظورم از "ما" اين نيست كه يك مجموعه يا يك حزب يا حركت يا ... وجود دارد كه چند نفر عضو آن هستيم (كما اينكه وجود چنين حركتي ميتواند سودمند باشد) بلكه اين است كه هر كدام از ما (من، شما، همه) كه احساس خطر ميكنيم موظف هستيم كه عمل كنيم و درست و حساب شده عمل كنيم. در اين يك مورد تنبلي كردن كاملاً اشتباه است، اشتباهي كه استبداد گراها و فاشيستها از آن استفاده كرده و چنان ضربهاي به پيكر آزادي و آرامش زندگي مان ميزنند كه كمر نسلهاي بعد از ما نيز ديگر راست نخواهد شد. لزوم ايجاد يك همت شخصي و يك دغدغهي هميشهگي به منظور دستيابي به آزادي و آرامش و رفاه و البته قانون و سياستمداريِ انديشهورزانه چندان كم از لزوم خريد خانه يا سرمايهگذاري براي آينده ندارد، بلكه مهمتر و ضروريتر است. اما اين همت اول از همه بايد شخصي باشد و بعد نظاممند و جمعي و اجتماعي.
ه- با توجه به طريقهي انتشار و مطالب مندرج در آن چهار نشريهي دانشگاه اميركبير و با شناختي كه من از دو تا از نشريههاي مورد اشاره، ميتوان شك كرد كه اين عمل توسط خود نيروهاي خود-كش انجام شده است، براي محك زدن حريف، براي راه اندازي جنجال و ناامني و ترس، ايجاد بهانه براي در هم كوبيدن بي دليل مشتي دانشجوي نسبتاً درگير انديشه و نيز مهمتر از همه به راه يك جريان پيوسته و حسابشده كه منجر به ايجاد محيطي رعبآور و پر از خفقان ميشود و تحت آن ميتوانند به هر كار استبدادي و ظالمانهاي (از جمله بريدن نان هزاران كارگر، دستگير كردن و كتك زدن معلمان، كتك زدن و دستگير كردن دانشجويان، بيرون انداختن اساتيد برجسته و عالم و هنرمند و "ديگر انديش"، زورگويي به خانمها و دخترها براي حفظ حجاب) دست بزنند تا شايد گند و كثافتهاي اقتصادي و سياسي اين رژيم و مخصوصاٌ اين دولت محترم در نيايد. به قول آن تازه-جوان خود-كش بسيج (حداقل) سالي يكبار بايد انرژي اش را تخليه كند و امسال در همين موارد فرصت خوبي براي اين كار است. راستي منشا اين همه كينه و سنگدلي و تجاوزكاري و بلاهت در چيست؟
و- دليل اينكه به برخي مطالب بالا لينك ندادم (هر چند كه با يك جستجو به راحتي يافته ميشوند) اين است كه نخواستم بيشتر از اين شبكهي اطلاعاتي آن نيروهاي خود-كشِ فاشيست گسترش يابد و گرنه تمام مطالب را با دقت و حوصلهي فراوان خوانده و ذخيره كرده ام. در اين ميان لينك ميدهم به:
مطالب آقاي مهدي محسني در
وبلاگ جمهور كه با جديت و دقت خاصي مطالب را دنبال كرده و نشر داده است:
فرشتهي كچلي كه دردسر ساز شد،
اين دانشجوي محجبه كيست؟،
چه آشوبي است،
اين دو دختر محجبه،
استاد بيجنبه يا اساتيد ليبرال!؟. و دستمريزاد ميگويم به ايشان بابت مطالب جاندار شان و داشتن و دنبال كردن نگرانيهاي ارزشمندي كه بعضاٌ مشترك و آشنا هستند.
همچنين به مطلب
نقطه.الف گرامي لينك ميدهم كه
همين مطلب اش من را در مطلع كرد و توصيه ميكنم خواندن نظرات آن مطلب را كه نكات ظريف و مهمي در اش به چشم ميخورد.
باقي لينكها و مطالبي كه نوعي اعتراض عليه اين اعتراضات اخير است را بگوييد تا بگذارم همينجا.
---------
پينوشت 1- آن باده كه دلها را از غم دهد آزادي...............پر خون جگر گردد چون دور به ما افتد (حافظ، تصحيح شاملو، غزل 111)
پينوشت 2- عذر ميخواهم از اينكه در نوشتن اين مطلب تاخير داشتم. ميدانم كه مشغلههاي كاري و غير كاري و حتي دردهاي اين قلب آويزون و شل و ول نميتونه دليل خوبي باشه. قول ميدهم كه جبران كنم.
پينوشت 3- تشكر ميكنم از شباهنگ ام كه براي تهيه و مرور مطالب وقت گذاشت، صبورانه حرافيهايم را شنيد، متن را تصحيح كرد و ياري ام داد.