<body>

سرشک

وقتی که خود را باز یافتم، دیدم تمام جاده ها از من آغاز میشوند. 

Tuesday, December 13, 2005

10:30 AM - نوشتار - مولف

ما، همه ما گناه كاريم

خاصيت زندگي در ايران اين است كه مي‌توان تكرارپذيري رخدادهايي كاملاً به ظاهر تصادفي را بدون كم و كاست مشاهده كرد. از اين رو شايد مأوايي باشد براي آنكه در راه پراكندن نظريات علمي جامعه شناسانه / انسان شناسانه به روش پديدارشناسي يا ريخت‌شناسي است! باري! نمي‌توان از اين رخدادهاي به ظاهر تصادفي چشم پوشاند و هيچ نگفت. "سخن گفتن" درباره اين به اصطلاح "فاجعه"‌ها امري محال و در عين حال ضروري است. درست است: سخن گفتن از «فاجعه» و «عمق فاجعه» امري محال، غير اخلاقي، سبعانه و در عين حال امري ضروري، اخلاقي و مهربانانه است. همان طور كه دكتر اباذري در سخنراني «درخشان» خود با عنوان "ما و زلزله بم" اين نكته را درباره‌ي «فاجعه» زلزله بم ذكر كرده بود.

اباذري در آنجا فجاياع را دو به دو دسته تقسيم مي‌كند: 1- فجاياع انساني كه انسان‌هايي براي انسان‌هاي ديگر به وجود مي‌آورند (مانند جنگ‌ها) 2- فجاياع طبيعي مانند آتش‌فشان، زلزله، سيل و از اين قبيل نا‌همياري‌هاي طبيعتي كه زماني يار و كمك انسان بوده است.
در فاجعه انساني مسلماً شخصي يا اشخاصي وجود دارند كه "مسئول" فاجعه هستند و از ديدگاه آسيب‌ديدگان آنها "شر" و "ظلمت" و "نا حق" هستند. البته همين "اشرار" از ديدگاه طرفدارانشان نشان "قهرماني" و "شجاعت" و "دليري" هستند. پس از اين نوع فاجعه زبان بارور مي‌شود چنان كه انسان‌هاي باقيمانده بارور مي‌شوند. شعرها سروده مي‌شود و نقالي‌ها انجام مي‌شود تا "نا حق" بودن مسئولين فاجعه آشكار شود و در اين نوع از فاجعه است كه آسيب‌ديدگان مي‌توانند "شر" درون خود را به كسي كه "حاظر" است و "وجود" فيزيكي دارد فرافكني كرد.
در فاجعه كه گذشته بشر نمي‌توانست دليل "علمي" و "عقلاني" براي آن بياورد و در نتيجه نمي‌توانست "شر" درون خود را به چيزي يا كسي فرافكني كند، آن را نتيجه‌ي گناهان خود و خشم خداوند مي‌دانست. از اين رو بود كه بازماندگان اين بلايا و فجاياع از پس آن، به تزكيه نفس و برائت از معصيت مي‌پرداختند. اباذري ادامه مي‌دهد كه در اين زمانه كه بشر به پيشرفت‌هاي بسيار زيادي در علم دست يافته و دليل بسياري از رخدادها را مي‌داند، ديگر مي داند كه زلزله حاصل حركت لايه‌هاي زمين و نيز فعل و انفعالات لايه‌هاي زير زميني است و نه حاصل خشم خداوند و گناه كار بودن انسان‌ها. اين حس گناه كار نبودن به گونه‌اي آن "شر" را بلاتكليف مي‌گذارد (كه در گذشته به خودشان نسبت داده مي‌شد) و ما را ميان معنا و بي‌معنايي، اخلاق و بي‌اخلاقي معلق مي‌دارد. و فروپاشي اخلاق و زبان و عاطفه در هنگام بروز اين وقايع رخ مي‌دهد.

سردرگمي‌اي كه شايد تنها راه آن بازيابي آن حس "گناه كار" بودن است. پيشتر، من درباره فرافكني تمام "شر"ها به دو ساختار "دولت" و "مردم" و فرار از "فرد" به مثابه موجد تشويش، مقاله‌اي نوشته بودم (كه در شماره اول ِنشريه "امكان"، در دانشگاه صنعتي اميركبير چاپ شد). "دولت" به مثابه اولين و دم دست‌ترين ساختاري است كه ما شرهاي خود را به آن فرا فكني مي‌كنيم. اين دولت، بيشتر از اينكه داراي ساختاري سياسي باشد داراي ساختاري متناقض‌نما و اجتماعي-فردي است. دولت مي‌تواند برخاسته از ناخودآگاه يا خودآگاه يك ملت (مثلا در مورد دولت آلمان هيتلري كه ياسپرس با پيش كشيدن مفهوم "گناه جمعي" آن را به زيبايي تبيين كرد) اما مهمتر از آن كاركرد دولت در نظر و زمانه ما است. دولتي كه در زمانه تنعم مي‌توان آن را تشويق كرد و آن باليد و در زمانه عسرت سرزنشش كرد و لعنت‌اش فرستاد. اما واقعيت اين است كه اين دولت غير سياسي پناه‌گاهي مناسب براي فرافكني تمام بي‌مسئوليتي‌ها، گناهان، زشتي‌ها و شرهاي ما است. دولت ساختار و جايگاهي مناسب است كه بدون كوچكترين آسيبي مي‌توان تمام كارهاي غيراخلاقي ما را بپذيرد و هضم كند. مانند دولت ايران كه ما بي هيچ تأملي او را مسئول همه چيز مي‌دانيم: مسئول سقوط هواپيما، زلزله، آلودگي هوا، تصادفات جاده‌اي، بيماري، دزدي و ...
از طرف ديگر مشخصه ممتاز جامعه ايران اين است كه پناهگاه ديگري نيز وجود دارد كه بسيار امن‌تر و در عين حال مبهم‌تر و نفوذناپذيرتر از دولت است و آن مردم است. مردم كه به نظر من، ذاتي مبهم‌تر و در عين حال واقعي‌تر از دولت دارد، حوزه‌‌اي غيرقابل ورود و نقد است. مردم مي‌تواند تمام شر ما را در خود بپذيرد مخصوصا كه مردم ايراني پذيراي "هر گونه" از شر مي‌باشد. هر جا كه ما اشتباه و گناه مي‌كنيم، هر جا كه ما مجرم هستيم، هميشه و هميشه مي‌توان پاي مردم را وسط كشيد و "شخص" خود را مبري كرد. "مردم هوا را با اتومبيل‌هاي شاخصي خود آلوده مي‌كنند"، "مردم در خيابان‌ها آشغال مي‌ريزند"، "مردم گرانفروشي يا ارتشاء مي‌كنند"، "مردم به مقررات راهنمائي و رانندگي توجه نمي‌كنند" ... بله مردم بهترين حوزه براي فرافكني شر ما است. "مردم"ي كه در عين وجود داشتن، حظور ندارد و يا در فرط حظور ديده نمي‌شود و مبهم است.
اگر (به قول ياسپرس) دولت در نظام ايدئولوژيك آلماني، برخاسته از آمال همان مردمي بود كه حقارت‌ها و سرشكستگي‌هاي آن، سالها به زانويشان در آورده بود، در نظام جاري ايران دولت حاصل خواست توحش، خواست نااخلاق، خواست ناخرد و از اين دست است و مردم حاصل تنازع فرد با جامعه و با نوع خود است. دولت، مردم و در نهايت خدا، در نظام معناي ايراني، كاركردي يكسويه و ساختاري بنا به نيازي نامعقول و غير اخلاقي دارد! هر سه در كار جبران حيوان‌منشي‌هاي ايراني‌ها هستند و هر سه، بار سنگين گناهان را بر دوش مي‌گيرند و آن را پاك مي‌كنند بي آنكه فرد، كوچكترين تشويشي ببيند.
اينجا نوعي "نقد خودمان" در ميان نيست چه اينكه من معتقدم اين كار مضحك و هرزگي است و در نهايت به چيزي جز حرف‌هاي و معاني چرخشي منجر نمي‌شود."نقد خودمان" از ديگر حربه‌هايي است كه فرد را از فهم كژي و نا حقي مردم و دولت دور مي‌كند. مأثرترين راه، تخريب تمام و كمال مردم و دولت و واگذاشتن فرد است به خودش. منظورم از "خودش" نوعي خلاء نيست بلكه زادگاه مفاهيم اخلاقي، عقلاني، خردمندانه، و نيز متعهدانه است. مفاهيمي كه از دل تشويش، تشويش بي‌پناه و تنها و دور و مطرود بودن، زاده مي‌شود و مانند هر چيز ديگري كه در تنهايي زاده شود نوعي خشونت در خود به همراه دارد. اما اين خشونت مشوش مي‌تواند از بين برنده‌ي تمام هرزگي‌هاي مدرن ما باشد كه با نام دموكراسي، دولت، مردم و مردم سالاري و ... ما را به نقطه‌اي براي محود شدن مي‌كشاند. نقطه‌ي محو اخلاقيات و معنا. فرد، نماينده نوع انسان نيست (بر خلاف آنچه ماركس مي‌پنداشت) و نيز من قادر نيستم كه فرد را به ايمان واگذارم (مانند كي ير كگارد) و تنها مي‌توانم تشويشي هر چه مشوش تر برايش بخواهم تا از اين خواب خرگوشي بيرون بيايد و ببيند كه هر شري كه در دنيا هست به جز خود او مسئول ديگري ندارد. و شايد بار بسيار سنگين اين گناهان سبب شود كه فرد قدمي در راستاي زيستن زيباتر و بالنده‌تر بردارد. و البته اين تنها راهي نيست كه ممكن است فرد زير باري چنين سنگين بپيمايد و ممكن است به انزوا و يا پوچ‌انگاري كشيده شود. اما وقتي كه بخشاينده‌اي براي گناهاني از اين دست وجود ندارد جز خود فرد و نيز هيچ راهي براي جبران آنها چز زيباتر زيستن وجود ندارد، چرا فرد بايد مغلوب خواست‌هاي پوچ‌خواهانه و يا شرهاي وجود خود شود؟ دليلي به جز شر بودگي انسان وجود دارد؟ به جز گم شدن در پناهگاه‌هاي خدا، دولت، مردم (كه هر سه كاركردي يكسان دارند؟) به جز حماقت و گشادي و طمع و نفهمي؟
باري! ما، همه ما گناهكاريم. ما در قتل‌عام زلزله بم، قتل‌عام تصادفات جاده‌اي، سقوط هواپيما، آلودگي هوا و ... گناهكار و "قاتليني بالفطره" و بالفعل هستيم. وقتي سوار هواپيمايي مي‌شويم كه بيش از 20 درصد احتمال سقوط دارد، وقتي با خودرو تك سرنشين شخصي خود در شهر مي‌چرخيم، وقتي خانه‌هاي خود را مقاوم نمي‌كنيم و به جاي آن اتومبيل، كامپيوتر، بلورجات تزئيني، يا يك خانه نامقاوم ديگر مي‌خريم يا پولمان را جمع مي‌كنيم و مي‌گذاريم در بانك تا سودش را بگيريم و دوباره آن را بگذاريم در بانك تا سود بيشتري بگيريم، وقتي براي ديدن برنامه‌هاي احمقانه تلويزيون آب از دهانمان راه مي‌افتد و حاظريم به هر قيمتي كه شده (مثلا به قيمت گذشتن از چراغ قرمز يا عبور از حد مجاز سرعت) به خانه برسيم تا آيينه‌ي خنده‌دار و بزك شده و احمقانه خودمان را در تلويزيونمان ببينيم، وقتي كودكانمان را تشويق به ديدن برنامه‌ها تلويزيوني مي‌كنيم تا مثلا به جاي شيطنت آرام شوند، وقتي عليرغم داشتن خانواده (همسر و بچه) دنبال "كس" در خيابان هستيم و هر زن و دختري را يك جنده بالفعل مي‌پنداريم، وقتي به جاي كار كردن، حرف‌هايي عالمانه درباره بدبختي‌ ملت ايران و از زير كار در رفتن "آنها" (همان مردم) مي‌زنيم و وقتمان را اينگونه پر مي‌كنيم (و اين شرافتمندانه‌ترين نوع پر كردن وقت است!!)، وقتي به هيچ وجه به خاطر ترس و حفظ موقعيت شخصي به هيچ تصميم و اشتباه مسئولين اعتراض نمي‌كنيم، وقتي كه به هواپيماهاي از رده خارج اجازه پرواز مي‌دهيم، وقتي اتومبيلي توليد مي‌كنيم كه به هيچ وجه كوچكترين تمهيدي براي تأمين ايمني سرنشينان در آن درنظر نمي‌گيريم و آن را مي‌خريم، وقتي براي "پيشرفت" در كار، "هر" كاري انجام مي‌دهيم و هزاران هزار گناه كوچك و بزرگ و وحشتناك ديگر...چيزي جز گناهكاراني بي‌شرم، جنايتكاراني كثافت، و قاتليني بدذات نيستيم.
گناه كشته شدن و بي‌خانمان شدن انسان‌ها در زلزله‌ها، سيل‌ها، شب از سرما يخ زدن‌ها، آسم و سكته قلبي و هزاران بيماري مهلك حاصل از آلودگي هوا گرفتن‌ها بر دوش ما (من، شما، همه ما) سنگيني مي‌كند و شايد به قول دكتر اباذري اين تنها و تنها راهي باشد كه ما با بازماندگان اين وقايع همدردي كنيم و كاري كنيم كه تكرار نشوند.
آري! ما، هم ما گناهكاريم.



--------------

براي درك بهتر نوشته‌ي نابسامان فوق حتما سخنراني دكتر اباذري در روزنامه شرق خوانده شود (آدرس اينترنتي متن سخنراني) و همچنين اگر كسي متن مقاله من كه در نشريه "امكان" چاپ شده بود تحت عنوان "دولت، مردم، فرد؛ رهائي‌ها و تشويش" را خواست، به من ميل بزند. در آنجا بحث بسيار مرتب‌تر و دقيق‌تر است.


Post a Comment

© Sereshk 2005 - Powered for Blogger by Blogger Templates