<body>

سرشک

وقتی که خود را باز یافتم، دیدم تمام جاده ها از من آغاز میشوند. 

Saturday, September 02, 2006

3:39 PM - ترجمه - مؤلف

چند شعر بسيار زيبا از E. E. Cummings كه هر چه مي‌كوشم باز نمي‌توانم ترجمه‌اي قانع كننده برايشان بسازم. پس اگر به نظر كسي، چيزي در زمينه ترجمه رسيد، مشتاق شنيدن شان هستم.
با اين همه، ترجمه‌ي اين اشعار تقديم مي‌شود به شباهنگ!

(فقط اينكه در اين ترجمه به تقليد از داريوش آشوري در "چنين گفت زرتشت"، ضماير مالكيت (ام، اي، اش و ...) را به صورت جدا از اسم يا صفت آورده‌ام تا با ضماير مفعولي يا فاعليِ آخر فعل يا اسم كه بدون فاصله يا با فاصله صفر به آن چسبيده اند، اشتباه نشود)

1-
چرا كه احساس والاترين است،
آنكه گرامر چيزها را
تفتيش مي‌كند
هرگز تمام و كمال‌ات نخواهد بوسيد؛

مطلقاً (آن) ابلهي بيش بودن نيست
وقتي كه بهار جاريِ در گيتي ست.

خون من شهادت مي‌دهد،
و بوسه‌ها تقديري بس بهتر اند
از عاقلي

بانو! به تمامي گل‌ها قسم‌ات مي‌دهم گريه نكن!
--عالي‌ترين ژست‌‌هاي عقل من، پست‌تر اند
از بال و پر زدن پلك‌هاي تو، كه مي‌گويند

ما پشت‌گرميِ يكديگر ايم: پس آنگاه مي‌خندند
و لم مي‌دهند در آغوش من
چرا كه زندگي پاراگراف نيست
و مرگ، فكر مي‌كنم، پرانتز نباشد.


[since feeling is first ]

since feeling is first
who pays any attention
to the syntax of things
will never wholly kiss you;

wholly to be a fool
while Spring is in the world

my blood approves,
and kisses are a far better fate
than wisdom
lady i swear by all flowers. Don't cry
--the best gesture of my brain is less than
your eyelids' flutter which says

we are for eachother: then
laugh, leaning back in my arms
for life's not a paragraph

And death i think is no parenthesis


--------------------------------

2-
دل تو را، من با خود حمل مي‌كنم (آن را در برِ
قلب ام دارم) فارغ از آن نيستم هرگز (هرجا
كه بروم / بروي، عزيز ام؛ و هر چه كه شخص من مي‌كند،
اراده و عمل تو ست، محبوب ام)
بيمناكم

هيچ سرنوشتي را (چرا كه تو تقدير مني، شيرين ام)،
نمي‌خواهم،
هيچ جهاني را (چرا كه تو دنياي زيباي مني، عشق راستين ام)

و اين تويي، هر آنچه كه ماه هميشه قصد آن داشت
و هر آنچه كه آفتاب هميشه مي‌سرايد، توئي.

در اين ميانه ژرف‌ترين رازي ست كه كس نمي‌داند
(اينجا سرچشمه‌ي سرچشمه ست و جوانه‌ي جوانه،
و آسمانِ آسمانِ آن درخت است كه زندگي نامندش؛ كه مي‌رويد
فرازتر از آنچه روح مي‌تواند چشم بدارد يا خيال نهفته داشته باشد)
و اين همان اعجوبه‌اي است كه ستارگان را از هم سوا نگاه مي‌دارد.

دل تو را من به بر دارم (من آن را، در قلبم آبستن‌ام)

[Carry your heart with me(i carry it in]

i carry your heart with me(i carry it in
my heart)i am never without it(anywhere
i go you go,my dear;and whatever is done
by only me is your doing,my darling)
i fear
no fate(for you are my fate,my sweet)i want
no world(for beautiful you are my world,my true)
and it's you are whatever a moon has always meant
and whatever a sun will always sing is you

here is the deepest secret nobody knows
(here is the root of the root and the bud of the bud
and the sky of the sky of a tree called life;which grows
higher than soul can hope or mind can hide)
and this is the wonder that's keeping the stars apart

i carry your heart(i carry it in my heart)


--------------------------------
3-
جائي كه من هرگز رهسپار نشده‌ام، ماواري
هر تجربه‌ي مسرت بخش، چشمان ات سكوت خويش را دارند:
در گذراترين اشارات تو چيزهائي ست كه مرا در بر مي‌گيرند،
يا نمي‌توانم لمس‌شان كنم، چرا كه بسيار نزديك‌اند.

ناچيزترين نگاه تو مرا شكفته مي‌كند،
اگر چه كه من چون مشت بسته باشم،
تو هميشه مرا گلبرگ به گلبرگ مي‌گشائي چون بهار كه مي‌شكوفاند
اولين گل سرخ اش را (لمسيدني ماهرانه و رمزآلود)

يا اگر خواست تو پايان مرا باشد، من و
زندگي‌ام چندان به زيبائي و ناگهاني فروبسته خواهيم شد،
چون آن هنگام كه قلب اين گل تصور مي‌كند
بارش برف را در همه جا.

چيزي نيست، از آنچه كه ادراك مي‌كنيم در اين جهان،
همتراز قدرت شكنندگيِ شديد ات: كه تار و پود اش
وامي‌داردم به رنگ ديار اش،
ترجمان مرگ و هميشه را در هر دم زدن.

من نمي‌دانم اين چيست نزد تو كه مي‌بندد و مي‌گشايد؛
فقط چيزي ست درون ام كه مي‌فهمد
صداي چشمان تو از تمامي گل‌هاي سرخ‌ ژرف‌تر است)
هيچ كس، نه حتي باران، دستاني چنان كوچك ندارد.

[somewhere i have never travelled]

somewhere i have never travelled,gladly beyond
any experience,your eyes have their silence:
in your most frail gesture are things which enclose me,
or which i cannot touch because they are too near

your slightest look easily will unclose me
though i have closed myself as fingers,
you open always petal by petal myself as Spring opens
(touching skilfully,mysteriously) her first rose

or if your wish be to close me,i and
my life will shut very beautifully, suddenly,
as when the heart of this flower imagines
the snow carefully everywhere descending;

nothing which we are to perceive in this world equals
the power of your intense fragility: whose texture
compels me with the color of its countries,
rendering death and forever with each breathing

(i do not know what it is about you that closes
and opens; only something in me understands
the voice of your eyes is deeper than all roses)
nobody,not even the rain, has such small hands



--------------------------------
4-

اگر عاشقت باشم
(فاصله، جهان‌هائي اشباع شده از جن و پري‌هائي پرسه زنِ
شديداً تابناك، معني مي‌دهد

اگر عاشقم باشي
)
دوري،
روشناي واضح و قاطعي ست
همراه با خيلِ عظيمِ كوتوله‌هايي بر گرفته از رويايي تام و تمام

اگر عاشق يك (با شرمندگي) دگر باشيم، آنچه ابرها مي‌بارند يا گل‌ها
در سكوت به زيبائي‌اش شباهت مي‌برند،
خُرد تر است از تنفس ما.


[if i love You ]

if i love You
(Thickness means
worlds inhabited by roamingly
stern bright faeries

if you love
me) distance is mind carefully
luminous with innumerable gnomes
Of complete dream

if we love each (shyly)
other, what clouds do or Silently
Flowers resembles beauty
less than our breathing


Post a Comment

© Sereshk 2005 - Powered for Blogger by Blogger Templates