<body>

سرشک

وقتی که خود را باز یافتم، دیدم تمام جاده ها از من آغاز میشوند. 

Sunday, May 27, 2007

10:26 PM - نوشتار - مؤلف

توحش قانوني

آنچه كه اين روزها از اخبار مشخص است وجود توحش و خشونت بسيار زياد عليه اقشار خاصي از جامعه است. سر گرز اين خشونت و توحش ملاج چند قشر را بيشتر از همه هدف ضربه‌هاي مرگ‌آور قرار داده است: 1- دانشجويان، 2- بانوان، 3- معلمان و 4- كارگران. در مورد معلمان مي‌توان اين‌طور گفت كه به هدف استيضاح محمود فرشيدي (وزير آموزش و پرورش كابينه‌ي احمدي نژاد) و براي بيان خواسته‌هاي كمينه‌ي خود، معلمان بسياري اعتراض و اعتصاب كردند كه قبل از استيضاح تعدادي دستگير شدند و بسياري نيز با حمله‌ي نيروهاي دولتي (بيشتر نيروي انتظامي) آسيب‌هاي فيزيكي ديدند. پس از بي‌نتيجه ماندن استيضاح كه با ترفندهاي هيات رييسه و در راس آن‌ها باهنر، و نيز با حمايت‌هاي عوام‌فريبانه‌ي احمدي‌نژاد محقق شد، فرشيدي با نيروهاي دست‌نشانده اش كه وزارت‌خانه را قرق خود كرده اند به شكار معلمان معترض پرداخته و انتقام‌گيري را از فرداي جلسه‌ي استيضاح شروع كردند.
در مورد بانوان وضع اندكي متفاوت است: بانوان كشور تقريباً هيچ صنف مشخص و معيني را تشكيل نمي‌دهند، يا به بيان ديگر "زن بودن" يك حرفه نيست و همين امر سبب مي‌شود تمام فعاليت‌ها در اين زمينه اگر پراكنده و غير منسجم نباشد (كه هست) به راحتي و به بهانه‌ي "غير قانوني" بودن محو شود. در اين زمينه استفاده از نيروهاي زن پليس (كه اكثراً افرادي قلچماغ و بي منطق و عقده‌اي هستند) به راحتي دهان تمام معترضان به خشونت عليه زنان را بسته است هر چند كه اين امر بهانه‌اي بيش نبود. به هر حال وقايع اخير در نوع برخورد با بانوان معموليِ شهروند كه "بايد" از حقوق شهروندي برخوردار باشند و به خاطر مساله‌ي حجاب به دردسر نيافتند نشان داد كه نيروي انتظامي كه به نظر من بيشتر يك وسيله است (يك وسيله‌ي قانوني براي قانوني كردن توحش و تجاوز) از هيچ خشونت و توحشي ابا ندارد، حتي در مورد مادر و فرزند! البته اين چيز جديدي نيست و نمونه‌هايي از آن را در بسيار موارد از انقلاب 57 تا كنون ديده‌ايم. من حقيقتاً متاسفم از فجايعي كه به نام "امنيت اجتماعي" اتفاق مي‌افتد: كتك زدن زنان در ميدان هفت تير و ريختن خون افراد بي‌گناه و بي‌پناه، تجاوز به دو دختر در مشهد و كرج توسط افراد نيروي انتظامي، ايجاد رعب و وحشت و اندوه در دل شهروندان، و فاسد و فاحشه شمردن همه‌ي دختران و زناني كه حق دارند و مي‌توانند در انتخاب حجاب آزاد باشند...من حقيقتاً متاسفم كه چنين توحشي به صورت كاملاً آزاد و قانوني در ايران جريان دارد و بسيار اندوه‌گين‌ام از اينكه فاشيست‌ها و تجاوزگران و استبدادگراني وجود دارند كه اين‌ها را تشويق و ترويج مي‌كنند و چونان بيماران ساديست از اين شكنجه‌ي آشكار و قانوني و وحشيانه لذت مي‌برند...من از ايراني بودن خودم متاسفم....
باري، در مورد دانشجويان وضع بسيار ناگوارتر و مضحك‌تر است: همه‌ي قطعات پازل در حال جور شدن هستند، پازلي كه كليد حل آن اگر انقلاب فرهنگي جديدي نباشد، 18 تير ديگري خواهد بود. در يكي دو ماه اخير سناريوهايي نسبتاً مؤثر بر روي صحنه رفت كه يكي پس از ديگري سبب ايجاد ناامني و تشويش و ترس در دل دانشجويان شده است: ماجراي هاجر سليمي نمين (مربوط به استاد زرين كلك)، چاپ و نشر اكاذيب خنده‌آور در چهار نشريه‌ي پلي تكنيكي و جلوگيري از راي گيري آزاد انجمن اسلامي در دانشگاه علامه.
نگاه دقيق‌تر در اين امور نشان مي‌دهد كه در دو واقعه‌ي اول بسيج مهمترين نقش را در ايجاد شلوغي‌ها بازي مي‌كرده در حالي‌كه در واقعه‌ي سوم حراست دانشگاه علامه و در راس آنها، رييس حراست (فتحي) مستقيماً وارد عمل شده و با دزديدن صندوق‌هاي راي و كتك زدن دانشجويان و ريختن خون چند دختر و پسر دانشجو سعي در ايجاد محيطي كاملاً ترس‌آور و خفقان‌زا كرده است. موضوع اين است كه گويا استراتژي بسيج همان‌طور كه از شعارهاي اخيرشان نيز پيداست مبني بر كناره‌گيري از اعمال خشونت است و اين در حالي است كه عدم خشونت با دكترين بسيج تناقضي آشكار دارد. آتش كينه و نفرت و سادو-مازوخيست‌وارگيِ بسيجيان (و تمام گروه‌هاي فشار) صرفاً با گفتگو و بحث و منطق و قانون فروكش نمي‌شود، چاقو و قمه و چماق و خون ريختن از نان شب هم براي آن‌ها واجب‌تر است (حتي اگر خون ديگران نشد، خون خودشان). در واقع هيچ اعتقادي از همان ابتداي انقلاب 57 نيز به گفتگو و متعاقباً "حقوق انساني" وجود نداشت و كل استخوان‌بندي اين نظام بر مبناي كشتن جوانان عزيزي و ميان‌سالان قويدل و پيران آب ديده‌اي بود كه هركدام مي‌توانست نمونه‌اي ممتاز از زندگي اجتماعي و انساني را براي ما به ارمغان بياورند...
حال بسيج تشنگي خود به خون شهروندان و انسان‌ها را به دست نيروي انتظامي و حراست دانشگاه كه قانوني و داراي مجوز براي توحش هستند فرو مي‌نشاند. اين چرخش استراتژي كه البته ريشه در فعاليت‌ها و امور چند سال گذشته دارد، زنگ خطر بسيار آشكار و مهمي است براي انسان‌هايي كه به آزادي مي‌انديشند و در راستاي تحقق آن گام برمي‌دارند. بايد توجه داشت كه كشت و كشتار و ضرب و شتم و ريختن آبروي افراد و تجاوز و دزدي اگر قانوني باشد (توسط نهادي دولتي و قانوني انجام شود) به راحتي قابل اعتراض نيست. البته اين‌ها به معني شورشي‌گري و آنارشيست‌گري نيست (كه بعضي اوقات تنها راه علاج همين‌ها هستند) بلكه آزادانديشان براي موفقيت در نبرد با اين استراتژي مي‌توانند اولاً بايد در حركات و رفتار خود نهايت دقت را به كارگيرند تا كمتر گزك دست اين شحنه‌ها بدهند و ثانياً اگر امكانش وجود داشته باشد از سوراخ‌هاي همان قانون عليه چنين حركت‌هايي استفاده كنند (هرچند قوانين و ارگان هاي مرتبط با آن در اين حكومت اگر نگويم هرگز، به سختي اجازه‌ي چنين كاري را مي‌دهد). تمام اين حرف‌ها يعني ما بايد بسيار بسيار هوشيارتر و گوش بزنگ‌تر و تر و فرزتر باشيم و آگاه باشيم كه كوچكترين لغزش مي‌تواند همان تلنگري باشد كه آن‌ها مي‌خواهند. مسير مبارزه و اعتراض و اصلاح با دقت و موشكافي دقيقي بايد انتخاب و پي گرفته شود و در برابر اين استراتژي يك ضد-استراتژي قوي و كارآمد بايد اتخاذ شود.
در اين‌جا لازم مي‌دانم اشاره‌اي هم بكنم به اين‌كه زبان مبارزه، اصلاح، اعتراض يا ... نشان‌گر حوزه‌ي معنايي آن و نمايش‌گر ساختار و مفهوم‌هاي موجود در فعاليت مي‌باشد و براي هر صنف و هر قشر و هر فرد لازم است تا در راستاي فعاليت خود و بنا به نياز عملي و تدابير فكري اين حوزه ايجاد، بسط و گسترش دهد.
هربرت ماركوزه در "رساله‌اي در آزادي" درباره‌ي واژگاني كه دولت آن‌ها را به نام خود سكه زده است سخن مي‌گويد و از بي مصرفي و بي اعتباري و جعلي بودن اين واژه‌ها براي آن‌ها كه به آزادي مي‌انديشند (بيشتر چپ‌ها) با توصيفي بسيار شيوا و گيرا مطالبي ارزنده نوشته است. براي مثال لغت‌هاي "اعتراض" و "اعتصاب" و "انقلاب" را در نظر بگيريد كه در اين حكومت استفاده از آن‌ها فقط وقتي مجاز است كه از دهان دولتي‌ها آن هم براي تقبيح و تكريه بيرون بيايد، حال آنكه همين لغات چند دهه قبل معنايي به كلي متفاوت براي همين سردمداران داشت. در اين ميان به نظر مي‌رسد استفاده از واژه‌هاي "توحش" و "تجاوز" و "زورگويي" و "اراذل و اوباش" و "سادو-مازوخيست" براي اعمال و افراد حراست دانشگاه‌ها و نيروي انتظامي بهتر است از واژگاني اخته و ناكارآمد و دولتي همچون "درگيري"، "بي‌حرمتي"، "بدرفتاري"، "تندي" "بد سليقگي" و واژگاني از اين دست.

در ضمن در ارتباط با مطالب فوق لينك مي‌دهم به مطالب زير:
معلمان:
انتقام‌گيري وزير از معلمان
اسامي تعدادي از معلمان بازداشت شده
معلمان شب عيد را در زندان ميگذرانند
حكم انفصال از خدمت چند معلم ايلامي
معلمان زنداني شده را آزاد كنيد!

توحش و تجاوز حراست دانشگاه علامه:
گزارش و پيگيري وقايع در وبلاگ علامه
شاهدان ماجرا:
http://minoo-mahshid.blogfa.com
http://vaje1.blogfa.com
http://hanooz.persianblog.com
http://baghemakhfi.blogfa.com
http://avayedigar.com/Video/Alame1.3.1386.wmv یک فیلم از درگیریهای دانشکده علوم اجتماعی
http://71.18.210.116/News/news01327.htm چند تصویر
http://sanjaaghak.blogfa.com/post-313.aspx
http://elnaz.blogfa.com
http://www.rozmaregi.blogfa.com/post-185.aspx
و
کلاس های درس دانشکده علوم اجتماعی علامه تعطیل شد
روز بعد از حادثه
توحش نيروي انتظامي در ميدان هفت تير و ريختن خون زنان در ميدان هفت تير تهران:
درگيري خونين پليس با زنان در ميدان هفت تير تهران
تازه ترين عكس ها از حادثه روز يكشنبه در ميدان هفت تير
مسيح علي نژاد: سردار احمدي مقدم! خيالت راحت، اين عكس در روزنامه چاپ نمي شود
مسيح علي نژاد: ببخشيد كه بازي خونين شد
طرح نامني اجتماعي ؛ سهام بورقاني
انسان گرگ انسان است؛ مريم شباني
ما كجا زندگي؛ فهيمه خضر حيدري
حاكميت وحشت ؛ محمد جواد روح
از ايران خسته شدم ؛ ميترا خلعتبري
فراخوان عمومی برای محکوم کردن توحش ؛ محمد يزدان پناه
ما محصول استبداديم؛ حميد مافي
ظالم يا مظلوم ، كدام مقصرند؟ روزبه مير ابراهيمي
از توحش بيزارم ؛ جمهور
هنوز ايران ، هنوز توحش ؛ مسعود رفيعي
هفت تير بوي خون مي داد ؛ سعيد پور حيدر
شخصيت انسانها ؛ امير عليزاده
پاي لب گور انسانيت ؛امير همايون پاكبين
از بدحجابي تا صورت خونين، يك تار مو فاصله هست؛ مژگان جمشيدي
شرم باد بر من و تو ؛ سيامك قاسمي
خون بازي ؛ میرا
اسلام طالباني ؛ حنيف مزروعي
نقاب انسانيت بر چه پيكري ؛ سميك
وحشي، وحشي تر، وحشي ترين ؛ درون و برون
يك وبلاگ انگليسي ؛ كمانگير
امنيت خونين ؛ مرجان نمازي
جمهوري وحشت ؛فرهمند علي پور
فاجعه هفت تير ؛ سرزمين من
دستاورد مهرورزي ؛ داود روشني
مردم از مرد بد نامردم ؛ احسان مهرابي
ذبح انسانیت ؛ فزيد مدرسي
رافت اسلامي را عشق است ؛ شهر من
مهرورزی مدل جدید ؛ نيك آهنگ كوثر
از دیو دد مللولم ُ انسانم آرزوست ؛ قم امروز
شما موفق شده ايد ، من ترسيده ام ؛ رضا سيدي
از ماست كه بر ماست ؛ روشنك
ساده نيست ؛ پرستو دو كوهكي
انسانيت قرباني امنيت ؛ اميد ايران مهر
ما ايراني ها تا خون نبينيم ؛ آزادي براي مردم
از اندوه بمیرید ؛ حمزه غالبي
جناب سروان فقط انسان باش ؛ سرزمين رويايي
مهرورزي اراذل اوباش قانوني با اراذل و اوباش غير قانوني
المزخرف - عکس های منتشر نشده از مهرورزی نیروی انتظامی با مجرمین
جمهور -
نگاتیو: فتوبلاگ جمهور: خشونت علیه خشونت

Labels:


Anonymous Anonymous said...

سلام. واقعن دیگر جای ماندن نیست. تف به این مملکت تف  


Blogger Alfons said...

گاهی برای رسیدن به پادشاه کفش بلوری کافی ست!  


Anonymous Anonymous said...

سلام.
و دعوت ای برای جمعه.
تشریف بیاورید
همیشه سرخوش باشید  


Post a Comment

© Sereshk 2005 - Powered for Blogger by Blogger Templates