<body>

سرشک

وقتی که خود را باز یافتم، دیدم تمام جاده ها از من آغاز میشوند. 

Sunday, September 02, 2007

1:06 PM - نوشتار - مؤلف

1- تشكر و قداراني بسيار هيجان‌انگيز و شگفت‌آور احمدي‌نژاد از لوريس چكناواريان بعد از تماشاي «سمفوني رسول عشق و اميد» مي‌تواند حامل يك نكته‌ي جالب باشد: شايد با ساختن نمايش اعترافات هاله اسفندياري و كيان تاجبخش و رامين جهانبگلو (با آن دكوراسيون آراسته و بطري آب معدني و آرامش در تكلم!) تب اصول‌گرايان استبدادخواه براي به سيخ كشيدن عوامل «انقلاب مخملي» فعلاً فروكش كرده باشد چرا كه جناب لوريس چكناواريان توسط روزنامه‌ي فخيمه‌ي «جمهوري اسلامي» در صدر انقلابيون مخملي معرفي شده بود و هشدارها قبلاً به همه داده شده بود. اينكه احمدي‌نژاد و هم‌پالگي‌هايش از چكناواريان تشكر (آن هم با گرمي فراوان) مي‌كنند نشان از حواس‌پرتي او ندارد بلكه (شايد) مي‌خواهد به دست‌اندر كاران هنر و فرهنگ گوشزد كند كه اگر شما هم آن چه را كه ما مي‌خواهيم انجام دهيد، هوايتان را داريم! بله! اين تشكر در واقع روي ديگر همان سكه‌اي است كه آن طرف اش نشان از شكنجه و زندان و تهمت و قتل كساني دارد كه نخواستند (يا نتوانستند) آن كاري را بكنند كه جمهوري اسلامي مي‌خواست. البته بگذريم از فيگور جداً مضحك احمدي‌نژاد در حال گوش كردن يك سمفوني! به نظر من مهمتر از پرداختن به عمل چكناواريان به عنوان يك هنرمند حكومتي (؟)، انديشيدن و تحليل كردن رفتار فعلي احمدي‌نژادي‌ها بعد از نشست بغداد مي‌باشد كه خيلي چيزها را تغير داده!
لينك‌ها:
× اعترافات مخملي (جمهور)
× قدرداني رييس جمهور از سازندگان «سمفوني رسول عشق و اميد» (فارس)
× گزارش تصويري حظور رييس جمهور در كنسرت رسول عشق و اميد (فارس)

2- اينكه چكناواريان يك هنرمند «نان به نرخ روز خور» است يا از سر زرنگي و رندي است كه اينچنين خايه‌هاي حكومت را مالش مي‌دهد را من نمي‌دانم اما به هر حال چيزي كه فعلاً عيان است استفاده از منابع عظيم مالي دولت در بخش هنر توسط ايشان مي‌باشد كه در اين فقدان بودجه‌ي شديد و فقر مديريتي و شعوري هنر در دولت چندان دلچسب «مستقل»‌ها نيست، اما به هر حال بايد انتظار كشيد و قضاوت را اندكي به بعد معوق كرد.
لينك‌ها:
× لوريس چکنواريان ؛ آهنگسازی از جنس حکومت! (راز نو)
× خو كردن به فرومايگي (ايران پرس نيوز)

3- جالب است كه فرداي نشست آمريكا و ايران در بغداد، البرادعي در كره سخن از حق قانوني ايران براي استفاده از انرژي هسته‌اي مي‌زند و از حركات مثبت آن تقدير مي‌كند. بعد از چند وقت حماس در فلسطين عملاً از سياست و اجتماع به ناگهان طرد مي‌شود، بعد از چند ماه نيز آژانس گزارش اتمي مثبتي درباره‌ي فعاليت‌هاي هسته‌اي ايران مي‌دهد! من البته آدم خوش‌بيني نيستم، اما انصافاً مي‌توان وقايع اخير را دنبال كرد و به كل قضيه مشكوك نبود؟!!!!


4- الحق كه «ايران» با آن مطالب مزخرف و چرند و آن كاغذ مكانيكال نيمه‌روغني‌اش در حد يك «گوزنامه» هم نيست. پدر سگ حتي به درد شيشه پاك كردن هم نمي‌خورد.


5- خانه جديد را، با نعنا خشك و فلفل سياه آسياب نشده و پرده‌هاي رنگين و موسيقي هميشه جاري و شام و نهار زوج‌پز و آبگوشت و الكل و مقاله و درس، به استقبال فرداها مي‌روم!

6- به تفرش كه سفر كرده بودم، به يادماندني‌ترين و مهمترين خاطره‌ام (در كنار آتش و هم‌نوشي تا صبح) ديدار از قبر پرفسور حسابي بود. در كوچه‌اي باريك و بسيار ساده و معمولي، درست وسط كوچه، ساختمان ‌اش بدون هيچ ابهت و ويژگي خاصي جز اينكه پرفسور خودش آن را از چنگ تخريب توسط حكومت رهانيد و بازسازي كرد (آرام‌گاه خانوادگي‌شان بوده)...اندكي انديشيدن درباره‌ي اين مرد بزرگ انسان را به رنجش از خودش وامي‌دارد. او چشم و چراغ مفاخر كنوني ايران بود و من احساس كوچكي خاصي (شايد در حد يك شاگرد) در برابر نام او مي‌كنم. و از شنيدن مصائبي كه حكومت‌هاي ايران بر او آوردند احساس شرم و نفرت! فردا پانزدهمين سالروز درگذشت پدر بسيار از علوم نوين ايران، پرفسور حسابي عزيز است. يادش گرامي و نامش پايدار. ما وامدار چنين انسان هايي، خواهيم ماند.

Labels: , ,


Post a Comment

© Sereshk 2005 - Powered for Blogger by Blogger Templates