اختگي مزمن (2)
حقارتِ ‹‹مثلاً››
استفاده از لفظ مثلاً در مكالمات ما جايگاه ويژهاي دارد. ويژه از اين لحاظ كه بسياري از مفهومها، كنايهها و مجازهايي كه قادر به بيان شان نيستيم را با ارائه يك ‹‹مثلاً››ميتوانيم براحتي بيان و ارائه كنيم. دو نكته مهم در اين رابطه اين است كه: 1- معمولاً "‹‹مثلاً›› زماني كاربرد دارد كه ما قادر نباشيم حرف و معناي مان را مستقيم و بي واسطه بيان كنيم. اين ناتواني ما ميتواند دلايل مختلف و متفاوتي داشته باشد.2- آنكه به ‹‹مثلاً›› توسل ميجويد به آن بسنده نيز ميكند يعني ديگر موضوع درون ذهن اش را به هيچ وجه نميخواهد/نميتواند مستقيمتر بيان كند و در بدترين حالت (يعني اگر ‹‹مثلاً›› كارگر نشد) دوباره زبان براي آوردن ‹‹مثلاً››هاي ديگر باز ميكند. ايرادي كه من به ‹‹مثلاً›› گويي ميگيرم بر ميگردد به گونهاي از مكالمات/نوشتارها كه گوينده/نويسنده ميخواهد ناتواني خود را پنهان كرده و تندي و تيزي گفتار/نوشتار را از بين ببرد. در اين گونه، تندي و تيزي انديشه و به تبع آن ميل است كه سركوب ميشود. دو گونهي مهم اين گونه گفتارها: يكي بين دوستان و آشنايان رواج دارد و ديگري در مباحث/نوشتههاي سياسي:
استفاده از لفظ مثلاً در مكالمات ما جايگاه ويژهاي دارد. ويژه از اين لحاظ كه بسياري از مفهومها، كنايهها و مجازهايي كه قادر به بيان شان نيستيم را با ارائه يك ‹‹مثلاً››ميتوانيم براحتي بيان و ارائه كنيم. دو نكته مهم در اين رابطه اين است كه: 1- معمولاً "‹‹مثلاً›› زماني كاربرد دارد كه ما قادر نباشيم حرف و معناي مان را مستقيم و بي واسطه بيان كنيم. اين ناتواني ما ميتواند دلايل مختلف و متفاوتي داشته باشد.2- آنكه به ‹‹مثلاً›› توسل ميجويد به آن بسنده نيز ميكند يعني ديگر موضوع درون ذهن اش را به هيچ وجه نميخواهد/نميتواند مستقيمتر بيان كند و در بدترين حالت (يعني اگر ‹‹مثلاً›› كارگر نشد) دوباره زبان براي آوردن ‹‹مثلاً››هاي ديگر باز ميكند. ايرادي كه من به ‹‹مثلاً›› گويي ميگيرم بر ميگردد به گونهاي از مكالمات/نوشتارها كه گوينده/نويسنده ميخواهد ناتواني خود را پنهان كرده و تندي و تيزي گفتار/نوشتار را از بين ببرد. در اين گونه، تندي و تيزي انديشه و به تبع آن ميل است كه سركوب ميشود. دو گونهي مهم اين گونه گفتارها: يكي بين دوستان و آشنايان رواج دارد و ديگري در مباحث/نوشتههاي سياسي:
*) آنجا كه دلخوري يا ناراحتي يا كينهاي پيش آمده (در روابط دوستانه) و براي حل و فصل آن به اسطورهي ‹‹گفت و گو›› پناه برده ميشود، اين ‹‹مثلاً›› كاربرد فراواني دارد. سركوب كردن ميل براي بيان واقعيتي كه چون خوره در وجود فرد است كه ميتواند به سبب كينه/غم/حسد و ... ايجاد شده باشد، خيانتي است كه سبب نا راحتي و تشويش بيشتر ميشود و براي فرو نشاندن اين آتش، شايد دست انداختن به ‹‹اخلاق بندگان›› بهترين و مؤثرترين راه باشد. در واقع آن كه ‹‹مثلاً›› را به كار ميبرد تا طرف مقابل در گفتگو را ‹‹قانع›› كند كه كار بدي انجام داده يا عمل ناحقي مرتكب شده (و در يك كلام نا خشنودي او را فراهم آورده)، نا خشنود باقي خواهد ماند چرا كه به ‹‹ميل›› خويش نيز پشت كرده و براي حفظ چيزهاي ديگر مانند جو مسالمت آميز، ظاهري دوستانه، و نمادي از خوشبرخورد بودن خودش ... به ميل و انديشه خويش وفادار نمانده است. براي ابراز كينه، خشونت، حسد يا غم نبايد و نميتوان طرف مقابل را ‹‹قانع›› كرد يا جو را مسالمت آميز نگاه داشت يا درلفافهي هزار توي ‹‹مثلاً›› حرف زد. البته اين به معني اين نيست كه هرگاه يكي از اين حسها بروز كرد فرد با چماق به جان طرف مقابل بيافتد بلكه به اين معني ست كه گول زدن خود و سركوب ميل در موقعيتهاي حساس چيزي جز بلاهت نيست. البته هستند ‹‹بردگاني›› كه كينه و حسد و غم را ‹‹بد›› ميدانند، بدين معني كه آن را با خوبي پاسخ ميدهند و همين نيز سبب پيدايش اخلاقي خاص خودشان شده كه چون ‹‹نميتوانند›› بپذيرند يا بگذرند يا جبران كنند، كينه/حسد/غم خود را پنهان كرده و با خوشروئي با طرف مقابل برخورد ميكنند. اينان كارگزاران بلاهت و ناتواني خويش اند و از لذت چيز چنداني درك نميكنند همانطور كه از نالذت نيز چيزي درك نميكنند و آن را قبول نميكنند. نرم و لطيف و ‹‹قابل پذيرش›› كردن همه چيز به قدري مضحك و مسخره است كه اين حرف سادهلوحانه كه "با همه ميتوان با خوشي و دوستي و صميميت رفتار كرد". البته تند و خشن كردن همه چيز نيز دقيقا همين گونه است.
*) ‹‹مثلاً›› گويي در گفتارها/نوشتارهاي سياسي آثار مخربتري دارد. آن كه در وادي انديشه (كه الزاماً سياسي ست وگرنه نرم و لطيف و جذاب ميشد) كار ميكند و خصوصا كار سياسي ميكند بايد، خشونت ذاتي انديشيدن را بپذيرد و در لفافه حرف زدن را به خاطر ناتواني و ترس كنار بگذارد. و اين الزاماً با فلسفهي عدم خشونت منافي نيست چرا كه به هر حال پس زدن خشونت نيز خود متضمن خشونتي ديگر است. آن كس كه به جاي تندي و تيزي و خشونت كلام (در محل و زمان مناسب) ‹‹مثلاً›› گوئي ميكند مانند كودكي است كه براي احقاق حق خود با يك سرباز مصلح به "جنگ" ميرود. توجه شود كه ‹‹مثلاً›› گويي با كنايهگويي يا رندي در كلام يا عدم صراحت تفاوت آشكار دارد. ‹‹مثلاً›› گوئي به اين دليل است كه بدون اينكه حرف و كلام، معنا و منظور و مقصودي داشته باشد، گفته/نوشته شود. بايد قبول كرد كه انديشه را نميتوان نرم و لطيف و ‹‹جذاب›› و ‹‹قابل پذيرش›› كرد چرا كه بهاي اين كار همان تهي كردن انديشه از معنا و كاركرد خود است. اختگي انديشه به دلايل مختلف روي مي دهد و اين نيز از همان موارد است. اختگي در مقابل ميل، برتري، توانائي، دانائي و قدرت.
در واقع وقتي كه عبارتي يا اعتراضي يا كلامي در پي ‹‹مثلاً›› ميآيد همه ميدانند كه نبايد آن را زياد جدي بگيرند. شايد از همين رو است كه ما ‹‹مثلاً›› را براي مسخره كردن يك امر جدي نيز به كار ميبريم "نگاش كن! مثلاً يعني ما رو نديده!" يا "مثلاً فكر كردي خيلي آدم باحالي هستي؟!" و نيز به همين خاطر است كه اگر كسي اعتراضي در مقابل اين ‹‹مثلاً›› گويي بكند سريعاً جواب ميشنود كه "من ‹‹مثلاً›› گفتم!" يا "منظوري نداشتم كه فقط مثال زدم" از طرفي اكثر متكلمان/نويسندگاني كه ‹‹مثلاً›› گوئي ميكند فقط ميخواهند كه حرفي زده باشند و تنها اين براي شان مهم است كه حرفي زده اند ولو اختهوار و بي آنكه چيزي به كسي بر بخورد.
توجه شود كه اينها به معني زورگويي و دريدگي و پرورش خشونت ابلهانه در گفتار و كردار نيست. بلكه اين، دوري از اخلاق بندگان و بلاهت است در جهت ارضاي ميل و وفادار ماندن به انديشه.
*) ‹‹مثلاً›› گويي در گفتارها/نوشتارهاي سياسي آثار مخربتري دارد. آن كه در وادي انديشه (كه الزاماً سياسي ست وگرنه نرم و لطيف و جذاب ميشد) كار ميكند و خصوصا كار سياسي ميكند بايد، خشونت ذاتي انديشيدن را بپذيرد و در لفافه حرف زدن را به خاطر ناتواني و ترس كنار بگذارد. و اين الزاماً با فلسفهي عدم خشونت منافي نيست چرا كه به هر حال پس زدن خشونت نيز خود متضمن خشونتي ديگر است. آن كس كه به جاي تندي و تيزي و خشونت كلام (در محل و زمان مناسب) ‹‹مثلاً›› گوئي ميكند مانند كودكي است كه براي احقاق حق خود با يك سرباز مصلح به "جنگ" ميرود. توجه شود كه ‹‹مثلاً›› گويي با كنايهگويي يا رندي در كلام يا عدم صراحت تفاوت آشكار دارد. ‹‹مثلاً›› گوئي به اين دليل است كه بدون اينكه حرف و كلام، معنا و منظور و مقصودي داشته باشد، گفته/نوشته شود. بايد قبول كرد كه انديشه را نميتوان نرم و لطيف و ‹‹جذاب›› و ‹‹قابل پذيرش›› كرد چرا كه بهاي اين كار همان تهي كردن انديشه از معنا و كاركرد خود است. اختگي انديشه به دلايل مختلف روي مي دهد و اين نيز از همان موارد است. اختگي در مقابل ميل، برتري، توانائي، دانائي و قدرت.
در واقع وقتي كه عبارتي يا اعتراضي يا كلامي در پي ‹‹مثلاً›› ميآيد همه ميدانند كه نبايد آن را زياد جدي بگيرند. شايد از همين رو است كه ما ‹‹مثلاً›› را براي مسخره كردن يك امر جدي نيز به كار ميبريم "نگاش كن! مثلاً يعني ما رو نديده!" يا "مثلاً فكر كردي خيلي آدم باحالي هستي؟!" و نيز به همين خاطر است كه اگر كسي اعتراضي در مقابل اين ‹‹مثلاً›› گويي بكند سريعاً جواب ميشنود كه "من ‹‹مثلاً›› گفتم!" يا "منظوري نداشتم كه فقط مثال زدم" از طرفي اكثر متكلمان/نويسندگاني كه ‹‹مثلاً›› گوئي ميكند فقط ميخواهند كه حرفي زده باشند و تنها اين براي شان مهم است كه حرفي زده اند ولو اختهوار و بي آنكه چيزي به كسي بر بخورد.
توجه شود كه اينها به معني زورگويي و دريدگي و پرورش خشونت ابلهانه در گفتار و كردار نيست. بلكه اين، دوري از اخلاق بندگان و بلاهت است در جهت ارضاي ميل و وفادار ماندن به انديشه.
------------
مطالب مرتبط: اختگي مزمن (1)